ز چه رو دل نسپاریم بر این باورها
که دخیلاند به دستان تو پیغمبرها
کیست همچون تو که لب تشنهی جامش باشند
از همان روز نخستین همه آبآورها
باز هم کار دل ما به شما افتاده
شکر لله که اسیریم به آقاترها
دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه
تا بگیریم ز دستان شما ساغرها
ازدحام است سر کوی شما، اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین آخرها
جمع تو جز به صفات نبوی ممکن نیست
مفرد محضی و جمعت نشود با هر...ها
هرکسی نام کسی برد، سرش بالا رفت
ما که از لطف تو داریم سری در سرها
ذرّه تا نام تو را برد به خورشید رسید
هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید
همه بالای سر چشم شما مد دیدند
در هیاهوی شب زلف تو سرمد دیدند
این همه دستِ درازی که در خانهی توست
از در خانهی تو برکت بی حد دیدند
بی سبب نیست که تو اکبر این خانه شدی
نور رخسار تو را نور سرآمد دیدند
دشمنانی که پیِ جنگ شما آمدهاند
خیر را پس زده و در دو جهان بد دیدند
با شما آیِنهها در تب و تاب افتادند
بسکه در صفحهی خود زلف مُجعّد دیدند
همه را غیر علی گوشهای انداختهاند
کم و بیش اند همه، لیک تو را صد دیدند
صلوات است به لبهای اهالیِ زمین
چونکه در صورت تو روی محمّد دیدند
نوهی شیر خدا، میوهی ثاراللهی
همه دنبال تو هستند ز مه تا ماهی
بین چشمان شما نور خدا ریختهاند
پنج تن را به سراپای شما ریختهاند
از همان صبح نخستین ز اضافات گلت
طرح ایجاد دل اهل بُکا ریختهاند
هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست
نمک روی تو در منظرهها ریختهاند
یک نفر از در این خانه نرفته نومید
گرچه در راه شما خیل گدا ریختهاند
روی پیشانی ما نام شما حک شده است
روی پیشانی تو کرب و بلا ریختهاند
چقدر نام دل آرای شما شیرین است
شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است
قد و بالای شما حال و هوایی دارد
نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد!
تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت
یارب این کیست؟ عجب زنگ صدایی دارد
میروی زیر قدمهای تو دل میریزد
یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد
قدری آهسته برو، جز تو مگر این بابا
که دگر پیر شده باز عصایی دارد؟
همه دیدند پس از دورهشدن در میدان
سر آن یال عقابت چه حنایی دارد
قبل از آنکه برسد پیش تنت، خورد زمین
کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد
بنویسید عمویی ز حرم زود رسید
آن عمویی که سر دست عبایی دارد
جمع کردند به هر شکل تن اکبر را
چه بسازند پریشانی آن مادر را
علی اشتری